اسلایدر

داستان شماره 949

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 949

داستان شماره 949


نوشته ها برای ما نیست

 

بسم الله الرحمن الرحیم
شاگردان مدرسه شیوانا نزد او آمدند و با تعجب به او گفتند که کدخدابه عنوان نماینده امپراتور در دهکده روی تابلوی بزرگی در وسط دهکده از خودش و نظراتش تعریف و تمجید کرده و پای تابلو هم از طرف اهالی دهکده و مدرسه شیوانا امضا نموده است. قضیه چه می تواند باشد!؟
شیوانا تبسمی کرد و گفت:” نگران نباشید! قاصد امپراتور هر وقت به این دهکده می آید فقط نوشته ها ی این تابلو را می خواند و می رود.  کدخدا این تابلوی بزرگ را برای اطلاع مردم دهکده یا اهل مدرسه تهیه نکرده است. بلکه آن را برای صحبت غیر مستقیم با امپراتور آنجا نصب کرده و این مطلب روی تابلو را کدخدا برای امپراتور نوشته که به گوش او برسد که ببینید کدخدای این دهکده چقدر با شعور و توانمند و داناست و کارهایی که می کند تا چه اندازه مورد تائید اهالی است. او می خواهد امپراتور را با این نوشته ها فریب دهد و خودش را مطرح کند و به همین خاطر به این تابلو متوسل شده است. شما اهمیتی ندهید. این نوشته برای ما نیست! و دردسری هم متوجه دهکده نمی سازد. امپراتور خودش مورد استفاده  این تابلوها  را می داند و به نوشته های آن هم معمولا هیچ اعتنایی نمی کند

 



[ پنج شنبه 19 آبان 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 2, ] [ 20:16 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]