اسلایدر

داستان شماره 886

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 886

داستان شماره 886

ثمره امانتداری


بسم الله الرحمن الرحیم
در شهر مكه، جوانی فقیر می­ زیست و همسری شایسته داشت. روزی هنگام بازگشت از مسجدالحرام، در راه، كیسه­ ای یافت. چون آن را گشود، دید هزار دینار طلا در آن است. خوشحال نزد همسر آمد و داستان را باز گفت. زنش به او گفت: این لقمه حرام است، باید آن را به همان محل ببری و اعلام كنی، شاید صاحبش پیدا شود
جوان از خانه بیرون آمد، وقتی به جایی رسید كه كیسه زر را یافته بود، شنید مردی صدا می­زند: چه كسی كیسه­ ای حاوی هزار دینار طلا یافته است؟ جوان پیش رفت و گفت: من آن را یافته ­ام، این كیسه توست، بگیر طلاهایت را
مرد كیسه را گرفت و شمرد، دید درست است. دوباره پولها را به او بازگرداند و گفت: مال خودت باشد، با من به منزل بیا، با تو كاری دیگر دارم. سپس جوان را به خانه خود برد و نه كیسه دیگر كه در هر كدام هزار دینار زر سرخ بود، به او داد و گفت: همه این پولها از آن توست. جوان شگفت ­زده شد و گفت: مرا مسخره می­ كنی؟
مرد گفت: به خدا سوگند كه تو را مسخره نمی كنم. ماجرا این است كه هنگام شرفیابی به مكه، یكی از عراقیان، این زرها را به من داد و گفت: اینها را با خود به مكه ببر و یك كیسه آن را در رهگذری بینداز. سپس فریاد كن چه كسی آن را یافته است. اگر كسی آمد و گفت من برداشته ­ام، نه كیسه دیگر را نیز به او بده، زیرا چنین كسی امین است. شخص امین، هم خود از این مال می­ خورد و هم به دیگران می ­دهد و صدقه ما نیز، به واسطه صدقه او، مقبول درگاه خداوند می ­افتد. جوان پولها را به خانه آورد و به دلیل امانتداری و صداقت، از ثروتمندان روزگار شد



[ چهار شنبه 16 شهريور 1391برچسب:داستانهای خوش یمن, ] [ 20:14 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]