اسلایدر

داستان شماره 857

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 857

داستان شماره 857

داستان کاترين,قفل ساز کوچولو

 

بسم الله الرحمن الرحیم

کاترين در ھنگام کودکي مبتلا به سل استخواني در ناحيه ي ستون فقرات بود.
پزشکان به منظور درمان ستون فقرات از شکل افتاده ي کاترين،او را به تخته اي
بستند و مدت 10 تا 1. سال به ھمين حالت نگه داشتند،عليرغم درد و رنج
شديدي که کاترين مي کشيد،تحمل کرد،ولي اين درمان موثر واقع نشد.
دخترک بدون اينکه کسي چيزي بگويد،خود متوجه شد که بد شکل شدن
ستون فقراتش تنھا يک دليل فراموش شده دارد:او که از طرف خانواده و ساير
افراد جامعه،لقب"ناقص الخلقه" گرفته بود،در واقعه گوژپشت بود و به ھمين
دليل انتظار مي رفت از ھمه ي دنيا دوري کند و دختري ترشيده و منزوي باقي
بماند.
ولي کاترين دليرانه مسيري ديگري را برگزيد.تصميم گرفت واقعيت را در مورد
وضعيت خود بپذيرد و زندگي را در آغوش بگيرد.او از خانواده جداشد.با ھمه
رويداد ھاي مورد انتظار به مبارزه پرداخت،ھنرمندي ماھر شد.
به سراسراروپا مسافرت کرد.خانه اي را در"ماين"خريد،در ھمانجا مستقر شد
ودر نھايت ازدواج کرد.
ياد داشت ھاي تلاشھا يش به نام"قفل ساز
کوچولو"،يک سال پس از مرگ او در پنجاه و دو
سالگي،به چاپ رسيد.
کاترين نوشته بود:
"تغيير زندگي زماني است که شما با خودتان در يک
چھار راه ملاقات مي کنيد و تصميم مي گيريد قبل از مردن صادق باشيد

 



[ چهار شنبه 17 مرداد 1391برچسب:داستانهای آموزنده ( 2, ] [ 20:18 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]