اسلایدر

داستان شماره 758

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 758

داستان شماره 758

تبعیض بجا


بسم الله الرحمن الرحیم
آورده­ اند که استاد، در کلاس درس نسبت به ابوعلی سینا علاقه وافری نشان داده و وی را بر دیگران ترجیج می­ داد. پدر یکی از همکلاسی­ های بوعلی به این روش اعتراض کرد و از استاد خرده گرفت. وی متوقع بود استاد نسبت به فرزند او نیز چنین لطف و مرحمتی را ابراز کند، که استاد این کار را نمی­ کرد
روزی پدر آن هم­ شاگردی بوعلی، سر کلاس درس حاضر بود و برای چندمین بار استاد را مورد بازخواست قرار داد. معلم برای اینکه کار را فیصله دهد و لیاقت بوعلی را ثابت کند، بوعلی و آن همکلاسی را از کلاس درس خارج کرد و در غیاب آنها یک لوح زیر تشکچه بوعلی و یک آجر بزرگ به زیر تشکچه فرزند آن معترض گذاشت. سپس آنان را دعوت کرد، تا به کلاس بیایند و در جای خود بنشینند
بوعلی سینا وقتی روی تشکچه نشست بالا و پایین را نگاه کرد، ولی فرزند آن مرد هیچ تغییری را حس نکرد. استاد از بوعلی سوال کرد، چه تغییری در کلاس رخ داده است؟ بوعلی گفت: یا زمین کمی بالا رفته یا سقف کمی پایین آمده است
استاد از دیگری پرسید؟ او گفت: بوعلی حرف پوچ و یاوه می­ گوید، نه زمین بالا رفته و نه سقف پایین آمده. استاد به مرد معترض گفت: این است تفاوت این طلبه­ ها

 



[ سه شنبه 8 ارديبهشت 1391برچسب:داستانهای شنیدنی ( 1, ] [ 20:11 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]