اسلایدر

داستان شماره 222

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 222

داستان شماره 222

 

قاتل يحيى زنا زاده بود

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در زمان حضرت يحيى پيغمبر پادشاهى بود به نام ((هيروديس )) كه به يحيى علاقه مند و او را مرد عادل ، و رعايت حال او را مى نمود. وقتى پادشاه با زنى زانيه رابطه داشت آن زن كه كمى پير شد دختر خود را آرايش كرد و نزد شاه جلوه مى داد تا عاشق او شد، خواست با او ازدواج كند. از يحيى پيغمبر سوال كرد ايشان طبق دين مسيح آنرا جايز ندانست . از اينجا كينه يحيى به دل زن رسوخ كرد
مادر دختر وقتى پادشاه را مست شراب ديد، دختر را آرايش كرده بنزدش ‍ فرستاد و پادشاه از او كام خواست او گفت : به شرط آنكه سر يحيى را از بدنش جدا كنى و شاه قبول كرد بدستورش سر از بدن يحيى جدا كردند.
طبق نقل ديگر پادشاه قصد داشت با دختر خواهر يا دختر برادرش به نام ((هيروديا)) ازدواج كند كه يحيى نهى كرد، و حاجت دختر از پادشاه قتل يحيى بود
امام باقر فرمود: قاتل يحيى فرزند زنا بود همانطور كه قاتل على عليه السلام و حسين بن على عليه السلام زنازاده بودند.
چون يحيى به قتل رسيد، خداوند بخت النصر (يا كردوس از پادشاهان بابل را) بر بيت المقدس مسلط كرد و هفتاد هزار نفر از آنان را كشت تا خون يحيى از جوشش ايستاد

 



[ شنبه 12 آبان 1389برچسب:داستانهای زیبایی از دین ( 1, ] [ 19:2 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]