اسلایدر

داستان شماره 1971

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1971

داستان شماره 1971

جهاد در راه عقيده

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

– آقا! شما اعتقاد داريد خدا يكى است ؟
– عجب سؤ ال نابجايى ! الان چه وقت پرسيدن از توحيد است ! مگر نمى بينى كه از شمشيرها خون مى چكد؟! مگر عقلت را از دست داده اى ؟ ما الان در ميدان جنگ و در حال جهاد هستيم . هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد!
لشكريان با رنجش و برافروختگى ، مرد عرب را سرزنش كردند و درخواستش را ناروا شمردند.
همه فكر مى كردند فرمانده سپاه نيز برخورد تندى با او خواهد كرد و او را توبيخ مى نمايد، يا دست كم با چهره عبوس با مرد ناشى و ((خروس بى محل )) روبه رو مى شود، اما با شگفتى ديدند فرمانده خطاب به لشكريان گفت :
رهايش كنيد! اين مرد به دنبال عقيده اى است كه ما به خاطر آن مى جنگيم .
آن گاه فرمانده با حوصله به شرح توحيد براى مرد عرب پرداخت . او پس از شنيدن پاسخ ، دلش آرام گرفت و به همراه فرمانده عالى قدر خود، امير مؤ منان (عليه السلام ) جنگ با اصحاب جمل را جانانه ادامه داد
بهره ای از بیان منقبت علی علیه السلام
مرحوم آیت الله العظمی اراکی قدس سره، علاقه خاصی به خاندان رسالت و ولایت داشتند. یکی از بزرگان نقل کردند که: آیت الله اراکی را مدت ها می دیدم که پس از نماز مغرب و عشا از مدرسه فیضیه به طرف صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام می آمد و بر سر قبری نشسته و فاتحه می خواند …….



[ سه شنبه 21 شهريور 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 3, ] [ 15:14 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]