اسلایدر

داستان شماره 1947

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1947

داستان شماره 1947

اعتراض كوبنده

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

معاویه عده ای از صحابه و تابعین دروغگو را با پول خریده بود تا آنها بر ضد امام علی (ع)، حدیث جعل كنند، مانند ابوهریره، عمروعاص و مغیره بن شعبه از صحابه، و مانند عروه بن زبیر از تابعین.
ابوهریره بعد از شهادت علی (ع) به كوفه آمده بود، و با طرفندهای عجیبی،(با حمایت از قدرت معاویه) مطالبی را كه با شأن علی (ع) نامناسب بود، می بافت و به پیامبر(ص) نسبت می داد، شبها كنار باب الكنده مسجد كوفه می نشست و عده ای را با اراجیف خود منحرف می كرد. شبی یكی از جوانان غیور و آگاه كوفه در جلسه او شركت كرد، پس ‍ از شنیدن گفتار بی اساس او، خطاب به او گفت: تو را به خدا سوگند می دهم آیا شنیده ای كه رسول خدا در مورد علی (ع) این دعا را كرد:
اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه:
خدایا دوست بدار، كسی را كه علی (ع) را دوست بدارد و دشمن بدار كسی را كه علی (ع) را دشمن دارد.
ابوهریره (دید نمی تواند این حدیث روشن و قاطع را رد كند) گفت: اللهم نعم: خدا را گواه می گیرم آری شنیده ام.
جوان غیور گفت: بنابرین، خدا را گواه می گیرم كه تو دشمن علی (ع) را دوست می داری و دوست علی (ع) را دشمن داری (پس مشمول نفرین رسول خداص هستی)، سپس آن جوان بر خاست و با كمال بی اعتنائی آن جلسه را ترك نمود.

داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي



[ شنبه 27 مرداد 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 2, ] [ 15:53 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]