داستان شماره 119
در باره مردي كه دو دختر داشت ويكي را به جاي آن ديگر شوهر داد
بسم الله الرحمن الرحیم
مردي را دو دختر بود يكي از زن عربيه داشت وان ديگر را از زن عجميه جوان ان دختر را كه از زن عربه داشت خواستگاري نمود ه واورا تزويج كرد ومهره بداد چون شب زفاف رسيد پدر دختر حيله كرد وان دختر از زن عجميه داشت به خانه ان جوان فرستاد ان جوان بعد از زفاف بر او معلوم شد كه پدر زن او خيانت كرده است اين داوري پيش معاويه بن ابي سفيان بردند معاويه ندانست چه بگويد گفت برويد در كوفه و از علي سوال كنيد چون به خدمت ان حضرت رسيدند فرمود پدر دختر بايد ان دختري كه از زن عربه داشت اورا تجهيز كند به مثل صداقي كه داماد براي ان فرستاده بود وجوان ان زن را ترك بگويد تا عده او كه سر امد خواهر اورا به خانه در اورد پس از ان پدر دختر را بايد حد زد براي عقوبت اين عمل كه مرتكب شده است