اسلایدر

داستان شماره 1056

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1056

داستان شماره 1056

 نفع گرایی

 

بسم الله الرحمن الرحیم
شخصی حسودی دل خوشی از شیوانا و مردمی که برای شنیدن حرف هایش به دور او جمع می شدند نداشت. به همین دلیل روزی وارد مدرسه شیوانا شد و در جمع شاگردان با صدای بلند گفت:” من فردا به تو و همه شاگردان ات ثابت می کنم که مردمی که برای شنیدن صحبت های تو می آیند وقتی با منفعتی بیشتر روبرو شوند دیگر توجهی به تو نخواهند کرد و به سمتی که سودش بیشتر باشد متوجه خواهند شد
آشپز مدرسه که به حرف های مرد گوش می کرد با ناراحتی گفت:” اینکه می گویی توهینی نه به شیوانا بلکه به اهالی این دهکده است و من این اهانت را بی جواب نخواهم گذاشت
آن شخص حسود از دهکده خارج شد و کالسکه ای بزرگ پر از مواد خوراکی و هدایای ارزشمند کرد و درست وقتی شیوانا در وسط میدان دهکده برای مردم صحبت می کرد وارد ده شد و در گوشه از میدان با صدای بلند به مرد گفت که درون کالسکه اش صدها بسته و هدیه رایگان و مجانی دارد و هر که می خواهد صف بایستد و این بسته های رایگان را بگیرد
دیری نپائید که جمعیت اطراف شیوانا را خالی کردند و به سمت کالسکه هجوم بردند و برای گرفتن هدایای مجانی بالا و پائنی پریدند
در این هنگام آشپز مدرسه از راه رسید و با صدای بلند گفت:” مردم بدانید که هدیه های این مرد آلوده به بیماری خطرناکی است که در دهکده بالا جان چندصد نفر را گرفته است. برای نجات جان خود و فرزندانتان از این هدیه ها دوری کنید. اگر این بسته ها مشکلی ندارند چرا مجانی به شما داده می شوند؟
جمعیت به محض اینکه این سخن را شنید با سروصدا و وحشت از کالسکه فاصله گرفتند و تعدادی از جوانان ده نیز با چیدن هیزم های آتش اطراف کالسکه اقدام به سوزاندن و آتش زدن هدیه ها کردند. مرد حسود مات و متحیر به مردم که دوباره گرد شیوانا جمع شده بودند نگاه کرد و نزدیک شیوانا آمد و گفت:” نفهمیدم چه اتفاقی افتاد!؟
شیوانا با لبخند گفت:” حق با تو بود دوست من! به انسان ها حق بده که به دنبال نفع خودشان باشند. این مردم گرد تو جمع شدند نه به خاطر خود تو بلکه برای اینکه هدیه ای بدست آورند و نفعی ببرند. چون مطمئن شدند که هدیه های تو مشکل دارند دوباره گردمن جمع شدم تا به آنها بگویم چگونه می توانند با انتخاب آگاهی و معرفت زندگی آرام و سالمی داشته باشند. آنها باز هم برای نفع روح و روان خود گردمن جمع می شوند و به خاطر خود من چنین نمی کنند.چرا که اگر فرضا من هم به ضررشان صحبت کنم آنها مرا نیز طرد خواهند کرد
به تو پیشنهاد می کنم هر چه زودتر این دهکده را ترک کنی و تا می توانی از آن فاصله بگیری ، چون آشپز مدرسه در مورد احتمال بیمار بودن و خطرناک بودن بیماری تو دارد با جوانان دهکده صحبت می کند. به هر حال حتما درک می کنی که طبق نظریه نفع گرایی تو، برای جوانان این دهکده سلامتی خود و خانواده شان بسیار مهم تر از هدیه است.باید این حق را به آنها هم بدهی که به منافع خود و خانواده شان فکر کنند!! پس تو هم به فکر منفعت خود باش و جان خود را نجات بده

 



[ پنج شنبه 6 اسفند 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 4, ] [ 18:26 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]