اسلایدر

داستان شماره 1018

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1018

داستان شماره 1018

پس چرا می شماری!؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم
مردی به دارویی اعتیاد داشت. سرانجام قصد ترک این اعتیاد کرد و نزد شیوانا آمد تا به او روشی برای ترک کردن یاد دهد. شیوانا سری تکان داد و به آشپز مدرسه اشاره کرد و گفت :” به نظر تو چرا این آشپز به آن ماده معتاد نیست!؟
مرد معتاد سری تکان داد و گفت:” خوب چون علاقه ای به آن نداشته است!؟
شیوانا تبسمی کرد و گفت:” راه ترک همین است. علاقه ات را نسبت به آن ماده از بین ببر! وقتی دیگر جذابیتی در آن نبینی سراغش نمی روی و وقتی سراغش نروی خود به خود رهایش می کنی
مرد انگار چیز جدیدی پیدا کرده باشد با خوشحالی از شیوانا خداحافظی کرد و گفت که دیگر به سمت آن ماده مخدر نخواهد رفت. چند ماه بعد شیوانا مرد معتاد را دید که بسیار سالم و سلامت است و وضع جسمی و روحی اش بسیار بهبود یافته است. شیوانا با تبسم گفت:” خوشحالم سالمی!؟” و مرد گفت:” بعد از آن چیزی که گفتید ، هر وقت می خواهم به سمت آن ماده بروم آن را به شکل کثیف ترین ماده جهان تصور می کنم و به همین خاطر اصلا رغبتی نسبت به آن در خودم نمی بینم. به همین سادگی ! الان درست پنجاه و یک روز و چهار ساعت است که ترک کرده ام و دیگر به سراغ آن نرفته ام! به نظر شما آیا امکان دارد دوباره به سمت آن ماده مخدر برگردم و اعتیادم را از سر بگیرم!؟
شیوانا سری تکان داد و گفت:” تا موقعی که روزها و ساعت ها را بشماری آری! کسی که واقعا از چیزی جدا می شود دیگر دائم به عقب برنمی گردد و فاصله دورشدن خودش را از آن چیز اندازه نمی گیرد. تا مادامی که به عقب برمی گردی و به وضعیت سابق خودت نگاه می کنی همیشه آن را با خودت همراه می آوری.اگر می خواهی برای همیشه از آن جدا شوی دیگر روزها را نشمر! به همین سادگی

 



[ پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 3, ] [ 16:39 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]