اسلایدر

داستان شماره 1004

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1004

داستان شماره 1004

استاد در میدان عمل است

 

بسم الله الرحمن الرحیم
مرد ثروتمندی بود که چندین کارگاه قالی بافی داشت و در هر کارگاه تعداد زیادی مشغول به کار بودند. این مرد استاد کارپیری داشت که چندین سال در کارگاه مرد ثروتمند کار می کرد و در فن قالی بافی مهارتی منحصر به فرد داشت. به صورتی که مردم شهرهای دور کارگاه را به اسم استاد می شناختند و خریداران پولدار از مرد ثروتمند قالی هایی را تقاضا می کردند که استادکار پیر بافته بود
مرد ثروتمند به شیوانا علاقه زیادی داشت و روزی به اصرار از او خواست تا از کارگاهش دیدن کند و مدتی نزد او بماند
شیوانا پذیرفت و به دیدار مرد ثروتمند رفت. هنگام بازدید از کارگاه قالی بافی شیوانا دید که پسر مرد ثروتمند که بسیار مغرور و از خود راضی می نمود با تندی به استاد کارپیر دستوراتی می دهد و استادپیر متواضع و فروتن فقط سری تکان می دهد و هیچ نمی گوید.
شیوانا بلافاصله به سمت آن دو رفت و با صدای بلند خطاب به پسر مرد ثروتمند گفت:” تا به حال در عمرت چند تا قالی بافته ای؟
پسر من و منی کرد و گفت:” در بافت تعدادی کمک کرده ام
شیوانا پرسید:”و آن قالی هایی که تو در بافتشان کمک کردی آیا با قیمتی گرانتر از بقیه قالی ها فروخته شدند!؟
پسر مغرور پوزخندی زد و گفت:” نه چرا باید گران تر فروخته شوند. من که قالیباف نیستم
شیوانا لبخندی زد وگفت:” تو که خودت می گویی قالیباف نیستی و تا به حال هم قالی برجسته ای نبافته ای ، پس چطور به خودت جرات می دهی به کسی که استاد قالیبافی است و چند ده برابر سالهای عمرتو قالی های ممتاز بافته بگویی کارش را چگونه انجام دهد؟ تو اگر دستوری می دهی و بقیه سکوت می کنند نه به این خاطر است که استادتری و بیشتر می دانی! بلکه فقط به این دلیل است که پدرت صاحب کارگاه است. وگرنه همه می دانند که استاد واقعی همیشه در میدان عمل کارآیی خودش را نشان می دهد

 

 



[ پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 3, ] [ 16:18 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]