اسلایدر

داستان شماره 982

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 982

داستان شماره 982

همسر رویایی

 

بسم الله الرحمن الرحیم
مردی سه دختر دم بخت داشت. نزد شیوانا آمد وبه او گفت که سه نفر به خواستگاری دخترانش آمده اند و او می ترسد که بعدا ازدواج با این سه نفر منجر به جدایی فرزندانش شود. شیوانا سری تکان داد و گفت : ویژگی های شاخص دخترانت را بگو
مرد گفت:” دختر اولم بسیارساکت و آرام و متین است. اما وقتی در جمع قرار می گیرد شروع به شیرین زبانی می کند و سعی می کند با سروصدا و شلوغ کردن مجلس را گرم کند. دختر دومم بسیار ترسو است. اما وقتی در جمع قرار می گرد سعی می کند با شکستن حد و مرزها خود را جسور و شجاع و بی پروا جلوه دهد و همیشه مراقب هستم که به خودش آسیبی نرساند
دختر سوم من هم بسیار تنبل است. ولی وقتی با غریبه ها روبرو می شود خود را بسیار کار کن و فعال نشان می دهد و آنقدر در اینخصوص خودنمایی می کند که باعث تحسین همگی و شرمندگی بقیه خواهرانش می شود
شیوانا تبسمی کرد و از مرد خواست تا سه خواستگار را نزد او بفرستد و خودش هم در مجلس حضور داشته باشد. شیوانا از خواستگاران راجع به دلیل انتخاب همسرانشان برای او توضیح دهند
خواستگار دختر اول گفت:” من خودم آرام و ساکت و خجالتی ام و دوست دارم همسرم دختری اجتماعی و سروزبان دار باشد و بتواند نقص من را در زندگی جبران کند. شیرین زبانی و سروزبان داشتن دختر اول مرا شیفته او کرده است. ای استاد بزرگوار ! تمنا دارم کاری کنید که پدر دختر به این ازدواج راضی شود
خواستگار دختر دوم گفت:” من بسیار ترسو و بزدل هستم و حتی شبها از بیرون رفتن و در تاریکی قدم زدن می ترسم. همیشه دنبال همسری بودم که برخلاف من شجاع و بی پروا و یکه تاز باشد و وقتی دختر دوم این مرد را دیدم شیفته او شدم. ای کاش استاد التفاتی کنند و از پدر درخواست کنند به ازدواج من و دختر دوم رضا یت دهد
خواستگار دختر سوم گفت:” راستش را بخواهید من فردی تنبل و راحت طلبم که ترجیح می دهم همسرم این ضعف را نداشته باشد. زبر و زرنگ بودن دختر سوم مرا شیفته خود ساخته است. ای کاش پدر دختر به ازدواج من و دخترش رضایت دهد
شیوانا خواستگاران را مرخص کرد و در خلوت به پدر دختر گفت:” انسان ها وقتی به دیگری دل می بازند در واقع عاشق آرزوها و رویاهای خود می شوند. هرکس به شخصی که در رویا می بیند و می پسندد دل می بندد و اینکه فرد انتخابی آنها با مشخصات آرمانی آنها مطابقت دارد یا خیر را اصلا نمی بیند. به نظر می رسد که مشخصات فرد رویایی دختران تو و خواستگارانشان با هم تطابق دارد. اینکه این انطباق درست است یا خیر را من نمی دانم

 



[ پنج شنبه 22 آذر 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 2, ] [ 20:43 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]