اسلایدر

داستان شماره 948

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 948

داستان شماره 948

دلیلی برای با او ماندن

 

بسم الله الرحمن الرحیم
شیوانا در جمع شاگردانش مشغول صحبت بود. زنی افسرده و پریشان همراه برادرانش نزد او آمد وبا ناراحتی گفت:” همسری داشتم که تاجر بود و موفق! روزی دوستی که معتمد و شریکش بود به او خیانت کرد وتنها و بدون بردن زن و بچه هایش ،  شبانه همه اجناس تجارتخانه را بار کاروانی کرد وبا خود به سرزمینی دیگر برد. همسرم که یک شبه فقیر و درمانده شده بود به ناچار خانه نشین شد. اما من و برادرانم از ترس اینکه آتش فقر و نداری اش گریبانگیر ما شود ، او را با کتک و فحاشی از خود راندیم و من هم فورا از او جداشدم. او هم غمگین و دلشکسته ما را ترک کرد وبی  خبر رفت و دیگر هیچ سراغی از او نداریم
شیوانا آهی کشید و پرسید:” آیا آن شریک خیانتکار چیزی به گرو نزد شوهرت نگذاشته بود که به وقت خیانت آن را ضبط کند!؟
یکی از برادران زن در حالی که از رفتار خود با شوهر خواهرش به خود می بالید  گفت:” چرا! او باغ و منزل کوچکش را با زن و فرزندانش گرو گذاشت. اما وقتی گریخت ، شوهر سابق خواهرمان گفت که حاضر نیست باغ و منزل را از زن و فرزند شریک فراری بگیرد. او گفت که با اینکارخانواده ای را بی گناه آواره می کند و با معذب ساختن خانواده شریک ، جوانمردی و انسانیت خودش را هم با مالش از دست می دهد! در واقع او بیشتر از خود شریک ، نگران زن و فرزند او بود و همین باعث شد ما او را به خاطر این غیرت مسخره از خود برانیم و از ده بیرونش کنیم! جالب است بدانید که آن شریک خیانت پیشه هم در کمال بی غیرتی ، هرگز از زن و بچه های خود سراغی نگرفت و در سرزمینی دور زندگی جدیدی برای خود دست و پا کرد
شیوانا سرش را پائین انداخت. لختی سکوت کرد و آنگاه به چهره زن خیره شد و پرسید:” و اکنون شما از من چه می خواهید؟
زن با حالتی گریان گفت:”آمدیم تا به ما بگوئید که کارمان درست بوده است. ما هزاران دلیل برای دشنام و بی حرمتی و ترک و جدایی از این مرد داشتیم. او در نگاهداری اموالش بی کفایت بود، شریکش را خوب نشناخت و به وقت غنیمت گرفتن ، از همه چیز خودش به خاطر خانواده شریک گذشت. آیا حقش نبود که بدترین ها را در حقش روا بداریم و برای همیشه خودمان را از او جدا کنیم!؟
شیوانا آهی کشید و گفت:” این مرد صدها خصوصیت خوب داشته که هرکدام از آنها می توانسته دلیلی برای با او ماندن باشد. اما شما چون نگران سود و منفعت و جان و مال خود بوده اید به جای آن صدها خصیصه خوب ، به جستجوی دلایلی برای محکوم گشتن او گشتید و ده ها خصیصه بد و منفی را در وجود او پیدا کرده اید و با بزرگنمایی این خصیصه های بد او را در ذهن خود محکوم و از خود رانده اید. شما اگر به دنبال دلیلی برای با او ماندن بودید آن را می یافتید و کمکش می کردید و او را از این مشکل رها می کردید. اما شما برعکس به دنبال دلیلی برای محکوم کردن او گشتید و طبیعی است که ده ها دلیل برای جدایی و دشنام و رهایی اش پیدا کردید. شما همانی را یافتید که جستجو می کردید. در این میان چه کاری از من ساخته است؟ زود از مقابل من دور شوید که دیدن شما غم دلم را زیاد می کند
وقتی زن با برادرانش مدرسه را ترک کردند یکی از شاگردان شیوانا سری تکان داد و گفت:” شوهر این زن عجب مرد ابله و نادانی بوده است. وقتی خود شریک نگران زن و بچه اش نبود ، او دیگر چرا کاسه داغ تر از آش شد و به فکر آنها بود. به نظر من همین حماقتش برای محکوم کردنش کفایت می کند
شیوانا سری تکان داد و گفت: ” همین بزرگواری او در آواره نکردن زن و کودکانی بی پناه می توانست نشانگر عالی ترین ویژگی شخصیتی و بهترین دلیل برای کمک و همراهی با او باشد. اما افسوس که حتی نزدیکترین اعضای خانواده اش هم چشمانشان را به روی این رفتار بزرگوارانه بستند و او را به بدترین شکل ممکن آزردند. دلیل ناراحتی الآنشان هم همین است که در اعماق وجودشان می دانند کار نادرستی انجام داده اند. خیلی مواقع آدمها باید به جای جستجوی دلیلی برای محکوم کردن به دنبال نشانه ای برای درک شرایط  خاص افراد و کمک به آنها باشند. ولی افسوس که چون درک وضعیت دیگران هزینه بردار و پرزحمت و مسئولیت آفرین است. بسیاری ترجیح می دهند به سادگی با چند کلمه ساده ، اشخاص را محکوم کنند و ذهن خود را راحت کنند. در این مواقع هیچ کمکی از هیچ شیوانایی ساخته نیست

 



[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 2, ] [ 20:15 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]