اسلایدر

داستان شماره 49

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 49

داستان شماره 49

رحمت خداوند

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده
شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها
به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم
نمی‌آمد
سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از
خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا
بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين
فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب
برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش
نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست
حتی در ميان درد و رنج
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد
علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند

 



[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1389برچسب:داستانهایی در باره خدا ( 2, ] [ 20:35 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]