اسلایدر

داستان شماره 2117

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 2117

داستان شماره 2117

مرگ -مؤمن



بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

امام جواد نهمين امام برحق ع بعيادت يكي ازاصحابش كه بيمارشده بودرفت ودربالين او نشست وديدكه اوگريه ميكندودرموردمرگ بي تابي مينمايد .
فرمود:اي بنده خداازمرگ ميترسي ؟ازاين جهت كه نمي داني مرگ چيست ؟آيااگرچرك و كثافت تورافراگيردوموجب ناراحتي توگرددوجراحات وزخمهاي پوستي دربدن توپديدآيدوبداني كه غسل كردن وشستشودرحمام همه اين چركهاوزخمهارااز بين ميبردآيانميخواهي كه واردحمام شوي وبدنت راشستشونمائي واززخمهاو آلودگيهاپاك گردي ؟وياميل نداري بحمام بروي وباهمان آلودگي وزخم هاباشي ؟بيمارعرض كرد:البته دوست داريم دراين صورت بحمام برويم وبدنم رابشويم .
امام جوادع فرمود:مرگ براي مومن همان حمام است وآن آخرين پاكسازي آلودگي گناه وشستشوي ناپاكيهاست بنابراين وقتي كه بسوي مرگ رفتي وازاين مرحله گذشتي درحقيقت ازهمه اندواموررنج آوررهيده اي وبسوي خوشحالي وشادي روي آورده اي .
بيمارازفرموده هاي امام جوادع قلبي آرام پيداكردوخاطرش آسوده شدوعافيت ونشاط پيدا كردوباآرامش استواردلهره ونگرانيش ازبين رفت

معاني الاخبارص 290



[ شنبه 17 بهمن 1394برچسب:داستانهای امام محمد تقی ( ع, ] [ 16:3 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]