اسلایدر

داستان شماره 129

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 129

داستان شماره 129

درملحق كردن پسربه پدر در اثر بوئيدن استخوان پدر


بسم الله الرحمن الرحیم

 

پسري به نزد عمر امد ومال پدرش را از او مطالبه كرد.عمر اورا زجر كرده از پيش خود براند
ان پسر تظلم كنان از مسجد بيرون امد حضرت از او احوال پرسيد .وي گفت مال پدرم در نزد
عمراست به من رد نميكند
بر من صيحه زد ومرا از پيش خود راند حضرت فرمود :امروز حكمي بنمايم كه خداوند متعال
در فوق سبع سماوات كرده باشد وان حكم را كسي نمي تواند بنمايد مگر كسي كه خداوند او را بر
گزيده باشد
پس ان پسر را با جمعي از صاحبه كه در ميان انها بود عمر بن الخطاب اوردند وبر سر قبر پدر
ان جوان. پس امير فرمان داد قبر را بشكافند سپس فرمود تا يك ضلع ان مرد را يعني يك دنده
پهلوي او را بيرون اورند سپس ان حضرت ان جوان را فرمود تا ان استخوان دنده را به بيني
خود نزديك كند وان را ببويد در حال خون از بيني او بيرون امد حضرت فرمود تا مال اورا به
او رد بنمايند كه اين پسر فرزند اين ميت است
عمر عرض كرد :يا ابالحسن به جريان خون از دماغ اين پسر مال را به او تسليم بنماييم ؟
حضرت فرمود:اواحق به مال از تو و ساير خلق است
سپس حاضرين را فرمود كه ان استخوان رانزديك بيني خود برند وان را بوكنند
همه حاضرين اين كار را كردند واز دماغ هيچ يك خون نيامد دوباره ان پسر ان را بو ئيد خون
زيادي از بيني او امد



[ پنج شنبه 9 مرداد 1389برچسب:قضاوتهای امام علی ( ع _ 1, ] [ 20:36 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]