اسلایدر

داستان شماره 1001

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1001

داستان شماره 1001

معنای واقعی خشونت

 

بسم الله الرحمن الرحیم
شیوانا با شاگردان صحبت می کرد. خبر آوردند که یکی از افسران امپراتور در بازار از فروشنده ای جنسی را بسیار ارزان تر از قیمت واقعی اش خواسته و چون فروشنده حاضر نشده جنس را به او بفروشد با خشونت با او رفتار کرده و با شلاق اسب فروشنده را به باد کتک گرفته است. شیوانا سراسیمه به بازار رفت و آنجا افسر را دید که مغرورانه از کاری که کرده دفاع می کند و مرد فروشنده را لایق خشونت می داند
شیوانا بی اعتنا به افسر امپراتور به سراغ مرد فروشنده رفت و او را دلداری داد و آنگاه با حالتی ناراحت گفت:” تو معنای واقعی خشونت را نمی دانی! فقط چون حس می کنی به واسطه شغلی که در درگاه امپراتور داری حق خشونت داری چنین می کنی!؟” افسر با عصبانیت گفت:” او باید تفاوت مشتری ها را درک کند و وقتی مرا با دیگران یکی دانسنت لیاقتش کمی شلاق و رفتار خشن است!؟
شیوانا سری تکان داد و گفت: ” اگر می خواهی معنای واقعی خشونت را یادبگیری ، خودت را جای کسی بگذار که مورد ظلم و خشونت قرار گرفته است و از چشمان فرد ظالم و خشن در این موردقضاوت نکن. آنگاه وقتی خودت در جای مظلوم قرار گرفتی خواهی فهمید که خشن بودن چقدر زشت و نکوهیده است. ” آنگاه شیوانا رو به شاگردانش کرد و به آنها گفت:” بدانید که اگر هنگام عصبانیت خودتان را کنترل نکردید و روزی اجازه دادید که خشونت بر شما غالب شود بدانید آن روز برای جبران خیلی دیر خواهد بود

 



[ پنج شنبه 11 دی 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 3, ] [ 20:14 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]